به یاد نویسندة نامدار، مبارز آزاده و محبوب، علی اشرف ساده و صمیمی
اولین بار در زندان قصر با او آشنا شدم؛ شکنجەشده و محکومشده به حبس طولانیمدت ، چرا که در برابر استبداد و ستم آریامهری میخواست آزاد زندگی کند وآزادزیستن را رواج دهد. ترکیبی بود از یک کورد ساده، صمیمی و متواضع و یک نویسنده و ادیب فارسیزبان چه در زندگیش و چه در آثار و شیوة نگارشش. گاه من از داستانهای “از این ولایت”ش یاد میکردم و او با شوخطبعی ویژة خویش خاطرات واقعی دیگری از این زمره را بازمیگفت….
با انقلاب آزاد شد و دیدار مجدد ولی بسیار کوتاه ما سالها پیش در شهر یوتبوری سوئد دست داد. کتاب چهارجلدی “سالهای ابری”اش را (که پس از پانزده بار “بازنویسی” اجازة انتشار یافته بود)خوانده بودم و آرزو داشتم از نزدیک بخاطر این کار بزرگش از او قدردانی کنم و خوشبختانه چنین مجالی حاصل شد.
چند سال پیش به دعوت فعالین ادبی و سیاسی بار دیگر به سوئد آمد این بار با نصف بدن فلجشده ولی همراه با نیمة دیگر زندگیش؛ همسرش شهناز. همسری که در آن “سالهای ابری” که علی اشرف در زندان بود و “سالهای تاریک”ی که “قتلهای زنجیرەای” در کمین ، و در این ایام ستمکاری طبیعت همواره یار و یاور و تکیەگاه علی اشرف بود.
خوشبختانه در هوش و سخن گفتن علی اشرف خللی وارد نشده بود و من توانستم سوالی که ذهنم را به خود مشغول میداشت مطرح کنم. از او پرسیدم؛ بر خلاف اظهارات خودت که “اگر همسانیای بین اسامی شخصیتهای داستان سالهای ابری و اشخاص حقیقی یافت شود، تصادفی است”، تصور قریب به یقین من اینست که این کتاب سرگذشت خود تو نیز هست؛ و او گفت که آری چنین است.
در یک روز غمانگیز بارانی در فرودگاه، خداحافظی کردیم و کس نمیدانست که این وداع آخرین است. او به صورت “شبح مشبک” در نیامد اما همچون همة مرگها در ایران امروز، در مرگ او نیز نشانی از دست تبهکار جلادان زمان میتوان یافت.
درگذشت او را به همسرش، خانوادەاش و همة آزادگان تسلیت میگویم. نام او در دل کوشندگان راه آزادی و انسانیت و غمخواران تودەهای ستمدیده زندە خواهد ماند.
شعیب زکریائی ٢٧ اکتبر ٢٠١٧
ــــــــــــــــــــــــــ